اصطلاح پستمدرنیسم برای توصیف بعضی از نگرشها در زمینه فلسفه، سیاست، ادبیات، خصوصاً هنر معماری به کار می رود که وجه مشترک همهی آنها واکنش نسبت به بحرانهای مدرنیته و نقد نظریههای کلان و کلینگر آن است. این اصطلاح که به عنوان وجه ممیز عرصه معاصر از عرصه مدرن فهمیده می شود ظاهرا اولین بار در سال 1917 توسط فیلسوف آلمانی رودلف پانویتس برای توصیف هیچگرایی فرهنگ غربی قرن بیستم که مضمونی وام گرفته از نیچه بود به کار رفت. این واژه مجددا در 1934 در آثار منقد ادبی اسپانیایی فدریکو اونیس در اشاره به واکنشی علیه مدرنیسم ادبی ظاهر شد. در 1939 این اصطلاح به دو طریق بسیار متفاوت در انگلستان به کار گرفته شد؛ توسط برنارد ادنیگزبلِ متاله برای به رسمیت شناختن شکست مدرنیسم دنیوی و بازگشت به مذهب؛ و توسط آرنولد توینبی مورخ برای اشاره به ظهور جامعه ای تودهای پس از جنگ جهانی اول که در آن طبقه کارگر اهمیتی بیش از طبقه سرمایه دار پیدا می کنند. این اصطلاح سپس به نحو برجستهای در نقد ادبی دهههای 50 و 60 قرن بیستم برای اشاره به واکنش علیه مدرنیسم زیباشناختی و در دهه 70 به همین منظور در معماری به کار رفت. کاربرد این اصطلاح در فلسفه به دهه 80 بر می گردد که اولا برای اشاره به فلسفه فرانسوی پساساختارگرایی بود و ثانیا برای دلالت بر واکنشی عمومی علیه عقلگرایی مدرن، ناکجاآبادگرایی و آنچه بنیانگرایی نامیده می شد.
اصول پست مدرنیسم
1. پست مدرنیسم ترمیم مدرنیسم است نه نفی آن
2. پست مدرنها خواهان ارائه نظم نوینی به ساختار معرفتی بشر هستند این نظم نوین لزوماً عقلانی نیست چون پستمدرنها از افقهای جدید عقلانی طرفداری می کنند.
3. در گرایشهای پست مدرن زبان اهمیت کانونی دارد چون به قول هایدگر زبان خانه وجود است و راهی است که از آن می توان به فرهنگ و تمدن رسید.
4. در مدرنیسم علوم طبیعی بخصوص فیزیک و ریاضی محور هستند اما در پست مدرنیسم علوم انسانی جای علوم طبیعی را می گیرند بدون اینکه بخواهد آن را حذف کند. به عبارت دیگر پست مدرنیسم تلاشی برای خروج از انحصار افق تکرنگ است.
4. انکار حقیقت ثابت و عینی: در یک جامعه پست مدرن هیچ اصل عینی و لایتغیری وجود ندارد و هیچ معیاری، کلی و ثابت نیست. اصل چنین جامعه ای در بی اصلی است. در چنین جامعه ای تنوع و تکثر حاکم است
5. ترویج تفکر انتقادی: پست مدرنیسم بر حسب دیدگاه انتقاد آمیزش نسبت به سرشت انسانی، تاریخ و الهیات و متافیزیک، قابل تبیین و تشخیص است. برخی از هواداران پست مدرنیسم بر این باورند که جنبه صریحا انتقادی پست مدرنیسم عنصر کلیدی این فلسفه به شمار می رود. در واقع فلسفه پست مدرنیسم ارزش عمدهای را برای تفکر انتقادی در نظر می گیرد.
6. نفی هرگونه فکر، عقیده جهانی: در وضعیت پست مدرن دیگر نمی توان از یک عقیده و عقلانیت کلیت یافته و جهان شمول سخن گفت زیرا عقل کلی و جهانی هرگز وجود خارجی ندارد. آنچه در اندیشه پست مدرن مطرح است این است که باید از عقلها و بینشها و اندیشه های متکثر سخن به میان آورد.
7. پست مدرنیسم ایده تک روشی مدرنیسم را رد می کند به عبارت دیگر در مدرنیته بحث بر سر یک روش جامع است و مدرنیسم با بحث متد شکل می گیرد ولی پست مدرنها به تکثر روش قائلند.
8. بحران و تردید: این دو، جزء محرکهای اصلی تفکر پست مدرن است. وضعیت پست مدرن وضعیت تردید است و تردید با شک تفاوت دارد. تردید به معنای تعلیق است. بحرانی که مدرنیته ایجاد کرده این است که جهان بینی علمی را به جای جهان بینی قرون وسطایی نشانده و کسی نمی تواند خارج از این چارچوب فکر کند. مشکل جهان شناسی مدرنیستها این بود که الف: جهان شناسی مدرنیستها تخصصی و با زبان خاص علمی بود لذا فهم آن برای همه میسر نبود ب: محدودیت این جهان شناسی در پاسخگویی به نیازهای انسان عیان گشته بود چون انسان نیازهایی دارد که با علم برآورده نمی شود مانند هنر که هگل مرگ آن را در مدرنیته اعلام می کند.
جریانهای پست مدرن
پست مدرنیسم دارای گونههای متفاوتی است:
1- پست مدرن تاریخی: که داعیه به پایان آمدن مدرنیته و مدرنیسم را دارد و بر نفی فرا روایتها تأکید دارد که نماینده ی آن لیوتار است.
2- پست مدرن روشمند: که اصولاً در نظر گرفتن هر گونه پایه و اساس را ناممکن میداند و مباحث شالوده شکنی را مطرح میکند؛ نماینده ی فکری آن ژاک دریدا میباشد.
3- پست مدرنیسم مثبت: که دقیقاً رودروی پست مدرنیسم روشمند و منفی قرار میگیرد. این نگرش که در واقع دنبال تعبیر و تفسیر دوباره ی پدیدههاست در اندیشه ی کسی میشل فوکو، جیمسون و دیگران نمود دارد.
شالوده شکنی، نفی روایتهای جهانشمول و قبول فرهنگها و خرده فرهنگهای گوناگون مبانی فلسفی پست مدرنیسم را تشکیل میدهد.
ماهیت فلسفی پست مدرنیسم
1- نقد خرد: پست مدرنیسم براین باور پای می فشارد که دوران زمام عقل سپری شده است. دیگر به عقل اعتمادی نیست. عقل که در دوره مدرن مطلق باوری را در دل خود می پروراند و ادعای فراگیری و جهانگستری داشت، دیگر نمی تواند جایگاهی داشته باشد.
لیوتار مینویسد: خرد «راوی اعظم» یا راوی اصلی در عصر مدرنیسم بوده است و اکنون تکگویی این راوی به پایان رسیده است و پسا مدرنیسم در واقع به معنای خلاص شدن از زیر بار راوی و روایت تکگویی میباشد؛ اکنون میتوانیم به راحتی دریابیم که نه فقط خردباوری دورههای گذشته، بل خرد تنها یکی از راویان بوده، تازه چندان هم روایتگر خوبی نبوده است. شاید برای کسانی، در لحظاتی، چیزهای خوبی روایت کرده باشد. اما به هر حال یکی بوده میان دیگران، هر چند مقتدرتر (یعنی توجیه کننده ی بهتر اقتدار) بوده است، پس او را نمی توان یگانه راوی معرفی کرد.
2- گفتمان: گفتمان دارای معنای متعدد است. هرکس از آن تعبیری ارایه کرده است. گفتمانی که مقصود فوکو می باشد تمام جنبه ها، نهاد ها، رشته ها و زبان ها را در بر میگیرد. به نظر وی گفتمانها نظامهایی کنترل شده برای تولید دانش می باشند. به باور فوکو گفتمان ها در همه جا می باشند. نمی توان آن ها را از جامعه وزندگی اجتماعی جدا کرد
.3- سوژه:
سابقه سوژه به دوره رنسانس بر می گردد. یعنی وقتی که آگاهی فردی به عنوان کارگزار مستقل،آزاد، صاحب اراده و منبع معنا در نظر گرفته شد. از ایده سوژه تعبیرات مختلفی صورت گرفته است. برای آن نمی توان معنای واحدی را در نظر گرفت. فوکو سوژه را صرفاً به معنای یک شخص خود آگاه نمی داند بلکه آن را واقعیتی مشخصاَ اجتماعی قلمداد می کند. «کاجاسیلورمن» در کتاب سوژه علم نشانه شناسی ایده سوژه را یک امر مسلم فرض کرده و آن را موجود مستقل وثابت دارای ماهیت انسانی دانسته است؛ به گونه ای که هیچ گاه تابع شرایط تاریخی وفرهنگی قرار نمی گیرد.
ماهیت اجتماعی پستمدرنیسم
ماهیت پست مدرنیسم به عنوان یک پدیده سیاسی- اجتماعی چیست؟ صاحبنظران پاسخهای گوناگونی به این پرسش دادهاند و هرکدام با برجسته ساختن یکی از ابعاد پست مدرنیسم از زاویه خاصی به آن نگریسته اند. طبق یک روایت، پست مدرنیسم ایدئولوژی طبقه یقه سفید است. این طبقه اگرچه فاقد مالکیت بزرگ است، ولی در تولید و کنترل دانش نقشی حیاتی دارد. پست مدرنیسم بیان ایدئولوژیک خواسته های یک طبقه فنی-آکادمیک برای به دست آوردن سهم بزرگتری از قدرت می باشد.
بنابر تفسیری دیگر، ظهور نظرات پست مدرنیستی ناشی از شکست احزاب سیاسی چپ و راست و بنبست فراروایتهای ایدئولوژیک و نیز استقبال از جنبشهای نوین اجتماعی است. از این دیدگاه، پستمدرنیستها در گذشته از جنبشهای افراطی رادیکال حمایت میکردند، ولی از آنجا که افکار آنان سنخیتی با شرایط و ساختار سیاسی-اجتماعی جوامع غربی پیشرفته نداشت، آنها امید به بروز انقلاب در جوامع پساصنعتی را از دست دادند و به تدریج به سوی لیبرالیسم متمایل شدند و بر کثرتگرایی سیاسی و فرهنگی و نسبیگرایی فلسفی تأکید گذاردند.
دیدگاه سوم، پست مدرنیسم را نشانه به تمامیت رسیدن منطق توسعه جامعه سرمایه داری می داند. به عقیده هواداران این دیدگاه جامعه پستمدرن، در مقایسه با مراحل قبل، شکل نابتری دارد و سرمایه داری را به فرهنگ رسوخ می دهد. در نهایت،پست مدرنیسم فرایند مدرنیته را وارونه نمی کند بلکه به ویژه وجوه سرمایهدارانه آن را تشدید میکند. به علاوه، این دیدگاه از اینکه نظریه پردازان پست مدرنیست نه تنها هیچ طرحی برای رهایی ارائه نمی دهند بلکه هرگونه تلاشی در این جهت را نفی می کنند، ناخرسندند بخصوص آنکه پست مدرنیستها اعتقادی به تشکلهای طبقاتی یا نقش کارگزار تاریخی ندارند.
ماهیت سیاسی پست مدرنیسم
پدیدار شدن «شبکهی تی» (T-Net) یا شبکهی فراملیتی
شرکتهای فراملیتی اگرچه مشهورترین نیروهای حاضر در صحنهی جهانی هستند اما تنها نیروهای فراملیتی بشمار نمیروند. برای مثال ما شاهد گسترش روزافزون اتحادیهی صنفی فراملیتی هستیم که بازتاب طبیعی گسترش شرکتهاست. همچنین شاهد رشد جنبشهای مذهبی و فرهنگی و قومی هستیم که از مرزهای ملی گذشتهاند و به یکدیگر پیوند میخورند. جنبش ضد هستهای را میبینیم که از مرزهای ملی گذشتهاند و به یکدیگر پیوند میخورند. جنبش ضد هستهایی را میبینیم که در اروپا گروههای معترض را از چندین کشور در یک تظاهرات گرد هم میآورد. و نیز ظهور گروههای سیاسی فراملیتی را شاهدیم. از این جهت است که دموکراتهای مسیحی و سوسیالیستها از تشکیل احزاب اروپایی سخن میگویند که دامنهی فعالیت آنها از یک کشور واحد فراتر میرود و این جنبشی است که ایجاد پارلمان اروپایی آن را تسریع کرده است.
در حال حاضر همگام با این حرکتها، موسسات غیر دولتی فراملیتی همه بسرعت گسترش مییابند. این گروهها به هر کاری دست میزنند: از تعلیم و تربیت تا اکتشافات اقیانوسی، از ورزش تا علوم، از باغبانی تا کمک به مصیبت زدگان فاجعهها. ترکیب آنها متنوع است و از کنفدراسیون فوتبال اقیانوسیه یا فدراسیون دندانشناسی امریکای لاتین تا صلیب سرخ جهانی را دربر میگیرد. در مجموع این سازمانها یا فدراسیونهای «چتری» یا «حفاظتی» در بسیاری کشورها میلیونها عضو و دهها هزار شعبه دارند. این مؤسسات بازتابی از هر گونه گرایش قابل تصور به امور سیاسی یا عدم آن هستند.
هر چند این شبکهی فراملیتی بسرعت رو به رشد است، هنوز نسبتاً عقب مانده است،ولی به نظام جهانی رو به گسترش موج سوم بعد تازهای میبخشد. حتی این نیز تصویر را کامل نمیکند. از آنجا که دولتهای ملی مجبورند خود موسسات مافوق ملی ایجاد کنند، نقش دولت ملی باز هم تضعیف میگردد. دولتهای ملی برای حفظ حاکمیت و آزادی عمل خود تا آنجا که در توان دارند مبارزه میکنند. اما آنان گام به گام بسوی پذیرش محدودیتهای جدید در آزادی عملشان سوق داده میشوند. از ظهور شرکت فراملیتی گرفته تا افزایش انفجارآمیز موسسات فراملیتی و بوجود آمدن سازمانهای بین حکومتی، همه یک رشته حرکتهای هم سو را تشکیل میدهند. دولتها روزبروز بیشتر استقلال عمل خود را از دست میدهند و از اقتدار و حاکمیت آنها کاسته میشود.
نقد پست مدرنیسم
هابرماس یکی مشهورترین چهره هایی است که مدرنیته را یک پروژه ی ناتمام می خواند. او بااین که مانند پست مدرنیست ها با علم پوزیتیوستی (اثباتی) مخالف است لیکن در مسأله ی نسبیت گرایی با پست مدرنیست ها نیز مخالفت می ورزد." وی نقد از عقلانیت را همچون کشف وتوجه به ظرفیت های دیگر عقل مورد توجه قرار می دهد و به این اعتبار، نقد عقلانیت را برای تحقق آن چه نقشه ی نا تمام مدرنیته می نامد مورد استفاده قرار می دهد. هابرماس در نظریه ی عقل ارتباطی معتقد است که می توان طرح ناتمام مدرنیته را به یک گفتمان معتبر و فراگیر تبدیل ساخت؛ یعنی همان چیزی که مورد انکار اندیشمندان پست مدرن است. با توجه به تمام حوزه هایی که انتقاداتی به پست مدرنیسم شده است آنچه پست مدرنیسم در حوزه اجتماع و اخلاق انجام می دهد، از دیگر حوزه ها ناگوارتر است. نسبیت مطلق اخلاقی و فرهنگی خلاصه سخن پست مدرنیستهاست. محور مدرنیته عقل بشری است و مدرنها انسان را ذاتا موجودی عاقل میدانند که کنش و واکنشهای او غالبا بر اساس محاسبات عقلانی صورت میپذیرد. این موضوع توسط سه متفکر برجسته مورد تردید جدی قرار گرفت. نیچه، مارکس و فروید اندیشمندانی بودند که اعلام کردند رفتار انسانی نه بر پایه محاسبات عقلانی که بر اساس انگیزههای دیگر انجام میشود. نیچه و مارکس و فروید به ترتیب قدرت، ثروت و***را عامل برانگیزاننده رفتارهای انسانی برشمردند. پس با زیر سوال رفتن مرجعیت عقل در رفتارهای انسانی توسط این متفکران، مقدمات لازم برای اندیشه های پستمدرنیستی فراهم شد. نکته ای که پست مدرنها بر آن تاکید می کنند رسمیت بخشیدن و مطلوب پنداشتن هر رفتاری در چارچوب فرهنگی جامعه مربوطه است. این نسبیت مطلق اخلاقی و فرهنگی که به ویژه در انواع پست مدرنیسم ترویج می شود نتیجه ای جز به رسمیت شناختن هر رفتار نامعقول و حتی وحشیانه نخواهد داشت.
پست مدرنیسم و دین
در مورد ارتباط دین و پست مدرنیسم نیز برداشتهاى متفاوتى وجود دارد. از نظر برخى از نظریه پردازان پست مدرن، چه بسا فلسفه پست مدرنیسم به منزله مرگ خدایان و نابودى دین تلقى شده است. اما از نظر برخى دیگر، این مکتب درصدد بازگشت به ایمان و التزامات ایمان سنتى است و در نظر گروه سوم، چنین فلسفهاى بیانگر امکان بازسازى ایدههاى مذهبى فراموش شده است. از سوى دیگر، نگاه دینداران به پست مدرنیسم نیز از همخوانى چندانى برخوردار نیست. برخى از دینداران در صدد نفى پست مدرنیسم برآمدهاند، اما برخى دیگر آن را پذیرفته و بر آن شده اند که بین آموزههاى دینى و احکام و لوازم پست مدرنیستى هماهنگى و سازگارى ایجاد کنند و یا حتى الامکان قرائتى پسا تجددگرایانه از دین ارائه داده و آن را منطبق با پست مدرنیته بنمایند. اصول، مواضع و دیدگاههاى پست مدرنیسم بر نوعى نگاه انتقادی نسبت به مبانى و مضامین ثابت و تغییرناپذیر استوار است. از منظر پست مدرنیسم، اندیشه بشرى به طور سرشتى فاقد هرگونه اصول غیرقابل تغییر است. از این نظر، اندیشه دینى نیز همچون اندیشههاى بشرى دستخوش تغییر و تحول مىباشد. در واقع یکى از نقاط مشترک در مدرنیته و پست مدرنیته، نقد دین و اصول و مبانى آن است. آنچه را که مدرنیسم، به نام تأمین استقلال انسان و استکشاف واقعیات و توانایىهاى انسانى و نیز در راستاى تحقق آرزوها و امیال انسانى، در بستر دین و اصول و مبانى ثابت انجام مى داد، پست مدرنیسم نیز دنبال کرد. از این رو برخورد منتقدانه با دین و تعلیمات دینى، نقطه عطف مشترکى بین مدرنیسم و پست مدرنیسم تلقى مىگردد. بدین ترتیب، پست مدرنیسم هرگز نمىتواند دین را با خصائص حقیقتانگارانه و صدق محورانهاى که ذاتى همه ادیان محسوب مىشود، قبول کند. در واقع پست مدرنیسم بر اساس اصول و ویژگىهایش، دین را نیز همانند یک جهان بینى کلى، به کنار مىگذارد. نتیجهاى که از این طرز فکر بدست میآید، موضع نسبىگرایانه و پلورالیستى است که خود باعث به وجود آمدن مواضع گوناگونى از سوى اندیشمندان شده است.
چهره های شاخص پست مدرنیسم
میشل فوکو: (1926-1984) عنوان «استاد تاریخ نظامهای فکری» دال مناسبی بر حوزه های علایق فکری و اشتغالات ذهنی و دغدغه های اندیشه اوست. در اکول نرمال پاریس به تحصیل فلسفه پرداخت، مدتی به عضویت حزب کمونیست فرانسه درآمد سپس از آن جدا شد. طی دهه های 1960 و 1970 به عنوان متفکری اصیل و خلاق شهرت یافت، هم مورد تمجید و هم مورد نتقید قرار گرفت. وی به عنوان «کودک شرِ ساختارگرایی»، دیرین شناس فرهنگ و تمدن غرب، تبارشناس عرصه اندیشه بشری، نیهیلیست، پساساختگرا، متفکر پست مدرن و در معتدلترین وجه به عنوان فیلسوف- مورخی توصیف می شد که آثار وی را میبایست از فلسفه و تاریخ رسمی و قراردادی متمایز دانست. در جایی صراحتا از وی نقل شده است که «چه چیزی را پست مدرنیته می نامیم؟.... باید به روشنی بگویم که در پاسخ به این سوال مشکل دارم... زیرا هرگز به روشنی نفهمیدم که منظور از... واژه مدرنیته چیست.»
ژاک دریدا: در 1930 در الجزایر به دنیا آمد. در اکول نرمال پاریس در رشته فلسفه تحصیل کرد. اندیشه های وی تاثیر عمیقی بر نقد ادبی، نظریه ادبی و فلسفه ادبیات بر جای گذاشت. بخش زیادی از آثار وی درباره ساختشکنی مطرح و ارائه شده اند.
ژان فرانسوا لیوتار: (1925-1998) استاد فلسفه دانشگاه پاریس بود. به عقیده لیوتار جهان از آغاز دهه 1970 وارد وضعیت جدیدی شده است، وضعیتی که مغایر به وضعیت دوران مدرن، ماقبل مدرن و کلاسیک است. وی این وضعیت را وضعیت پست مدرن می نامد: وضعیت تشکیک و تردید، وضعیت بی اعتمادی و بی ایمانی و وضعیت عدم اطمینان و ناباوری نسبت به هرآنچه در وضعیتهای پیشین وجود داشت. بی اعتمادی نسبت به هرگونه فرا روایت و روایت کلان و سرانجام نفی و طرد آنها.
منابع:
کهون، لارنس، از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، ویراستار فارسی عبدالکریم رشیدیان، تهران، نشر نی، 1385، چاپ پنجم، ص3
و ر. ک: آپیگاتری، ریچارد و دیگران، پستمدرنیسم قدم اول، فاطمه جدایی، تهران، شیرازه، 1380، چاپ اول، ص 5.
خاتمی، محمود، مدخل فلسفه غربی معاصر، نشر علم، 1386ص 616.
قرهباغی، علیاصغر؛ تبارشناسی پستمدرنیسم، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1380، چاپ اول، ص22.
خاتمی، محمود، مدخل فلسفه غربی معاصر، نشر علم، 1386ص 620.
تبارشناسی پست مدرنیسم، پیشین، ص 24-21؛ و ر.ک: اپیگنانس، ریچارد؛ پست مدرنیسم، فاطمه جلالی سعادت (ترجمه)،تهران: شیرازه، 1380، ص 6.
از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، ص508.
بنگرید به مدخل گفتمان.
بابایی، پرویز، مکتبهای فلسفی از دوران باستان تا امروز، تهران، موسسه انتشارات نگاه، 1385 ص 810
تافلر، الوین، موج سوم، ترجمه شهیندخت خوارزمی، تهران، نشرنو، 1363، ص447.
قادری، حاتم، اندیشه های سیاسی در قرن بیست، چاپ هشتم،انتشارات سمت، تهران، بهار 1386 ص 167
نوذرى، حسینعلى، صورتبندى مدرنیته و پست مدرنیته، تهران، انتشارات نقش جهان، 1379، ص 407.
رهنمایی، سید احمد، غرب شناسی، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1384، چاپ هفتم، ص196.
مکتبهای فلسفی از دوران باستان تا امروز، 1385 ص 788.